ابرام هر روز میاومد دفترم رو میگرفت، توش تخم شک میکاشت، میرفت. من میموندم و یه سؤال دیگه که با قبلیها میشد یه دنیا حیرت و احتمال. مثل یه بذری که تحت یه شرایط خیسی از خاک میزنه بیرون و سر به آسمون میکشه، تخم شکش هر روز تو خیسی ذهنم شاخ و برگ میداد و سرم رو پر میکرد از استفهام و استفسار که تهش چی؟!
یه روز بهش گفتم “بیا بشین پای سفرهی این رفیق بیخردت؛ ببین تتمهش از دنیا خالی شدن از معنی بوده. همهی کسهایی که بهش رنگ داده بودهن یکی یکی خاموش شدهن و رفتهن. با این نقطههایی که تو دفترش میذاری میخوای چی بگی که چی رو حالیش کنی؟! ما کلی ساله نفسمون رو نشمردهیمـ اون وقت تو ـچیـ پیدات شده نُقل معانی میریزی تو دوری جهلمون؟!ـ خب بذار ندونسته، بذار بیتکیف و تکلف زندگیمون رو بکنیمـ بذار حق مطلب همونی باشه که تا حالا بوده!”
ابرام چاییش رو ریخت، رو به حیاط نشست تو بالکن، پشتش پر از صدا و آشوب، جلوش رو هم گذاشت روی ایرپلن، سیگار رو روشن کرد و گفت “آدمی که از خودش نپرسه تهش چی زندگی رو باختهـ خودش خبر نداره. هر چی هم سؤالهاش زیاد باشه زودتر میفهمه هیچ خبری نیست. قرار هم نیست شقالقمر کنه و پوچی رو از بین ببرهها. چون آدم اصلن فرصت نمیکنه همه چیز رو بدونه… تنها کاری که میتونه بکنه اینه که اون رنگ و معنایی که از گذشتهها و رفتهها تو خاطرش مونده رو دست به دست کنه بده به آدمهای دیگه.”
بلند شد یه چیزی گذاشت کف دستم، شروع کرد نفس به نفس، دائمالدم، حتی توی بازدم، دود سیگار رو جویدن. گفتم “این که گذاشتی کف دستم چیه ابرام؟” گفت “همون چیزی که یه روز تو توی دفترم کاشتی. بذر رفاقت… معنا از این بالاتر؟!” گفتم “نه.” مشتم رو محکم بستم، کوچه رو از ایرپلن درآوردم، گفتم “به همین برکت، که نه.”
ایضاح
-
ابزورد: به تعارض بین تمایل انسان برای جستجوی ارزش درونی و معنا در زندگی، و ناتوانیاش در یافتن آن ابزوردیسم، و به موقعیتی که در آن انسان در تقابل میان معنا و پوچی قرار میگیرد موقعیت ابزورد میگویند.
- خودگوییهای مینیمال من و ابرام رو در صفحهی اینستاگرام (اینجا) و قصههام با ابرام رو به صورت فایلهای صوتی (پادکست) در صفحهی اصلی (اینجا)، کانال تلگرام (اینجا) و اپلیکیشنهای پادگیر میتونین گوش کنین.
- موزیک متن این قسمت با نام Romance از آلبوم To a Dark Sky با اجرای Adam Hurst است.