مفاصل نسیانی

ebrambegoo-21

دانلود این قسمت

مفاصل نسیانی

عنوانی بر فراموشی مکرر؛ در ذهن توده ایدئولوگ تا بهشت زهرا

دست انداختم به زانوم تکیه دادم، یا‌الله بلند شدم. گفتم من واسه چی بلند شدم؟! فکر کردم یادم نیومد. به ابرام گفتم ما واسه چی پاشدیم؟! گفت پیِ نوستالژی‌های آهن و آسمون‌خراش؟ گفتم چی؟! گفت داریوش دیگه! گفتم نه بابا! الان تو مودش نیستم. اما اگه می‌خوای پلی کنم؟! گفت واسه بوی گندم و ندای اذان و گنبد طلاش؟ گفتم الان که وقتش نیست! دو ساعت مونده. گفت واسه خلا و فکر کردن به ایدئولوگ‌های دانشگاه و هولوگرام های ارشاد؟ گفتم شاش ندارم که!

گفت واسه دوزار مردن، واسه شریعتی تا سیدخندان و تجریش و پارک‌وی، واسه پیچیدن به راه راست، تا گیشا، تا نواب… تا تندگویان؟ گفتم مگه مردن دست خود آدمه؟! گفت اگه دست خود آدم هم نباشه دست یه آدم دیگه که هست! گفتم مثلن دست کی؟ گفت دست سرمایه‌داری عصر سنگ‌پا و عروسک و ریسه‌های چینی. دست بنی بشری که قرآن رو از سرِ نیزه کند و سر زبون‌ها نشوند. دست عالیجناب‌های مداد رنگی و، توپ و تانک جنگی و تندیس‌های سنگی.

گفتم خطایی کردیم‌ها پا شدیم!!! قاطی کرده‌ی یا دلت پره، همه چیز رو به همه چیز پیوند می‌زنی! گفت ما مشغول تسبیح‌مون بودیم خودت انگولک‌مون کردی! هوش مخدوش انسانی که تویی، میلیاردها سال تنهایی و زندانی که منم، چاره‌ش چایی‌یه. برو چایی بریز بیار بخوریم بلکه یادمون بیاد. گفتم دمت گرم. واسه چایی پا شده بودم اتفاقن. بریزم بیارم یه نغز سالم بگو بفهمم چی گفته‌ی. این‌هایی که گفتی رو نفهمیدم.

ابرام چایی رو که زد یه سیگار روشن کرد و گفت یه جای کار می‌لنگه! مثل روز روشنه که شبه. با چشم‌های خودمون داریم می‌بینیم که از تاریکی، هیچ جا رو نمی‌شه دید. صدای پای کس‌هایی که می‌آن و می‌رن خواب‌مون رو دزدیده. انگار روزه اما جذام شب تا گوشت و پی آدم‌های شهر، ریشه دوانده. به همین برکت… دستش رو گذاشت روی زانوش، یاالله بلند شد. گفت من واسه چی بلند شدم؟!

ایضاح

  • “گفت واسه دوزار مردن، واسه شریعتی تا سیدخندان و تجریش و پارک‌وی، واسه پیچیدن به راه راست، تا گیشا، تا نواب… تا تندگویان؟”: راهی که از مسجد ایدئولوگ‌های ارشاد به “بهشت زهرا” ختم می شود.

  • موزیک متن این قسمت با نام Besame Mucho با اجرای Alican Bulbul است.