توی کوچه وایستاده بودیم داشتیم رفت و آمد آدمها رو نگاه میکردیم. من یه نخ سیگار روشن میکردم و چشم از ازشون برنمیداشتم. اونقدر نگاه میکردم تا از از اون آدمها چیزی جز کوچه نبینم… یهو ابرام گفت باز چی شده؟! گفتم میترسم ابرام… میترسم آخرین باری باشه که اینجا وامیایستم و این منظرهها رو میبینم. میترسم آخرین باری باشه که سیگار میکشم. میترسم آخرین باری باشه که از تموم شدن، از مردن میترسم. گفت حالا کی مرده کی زنده، که بخواد مردن تو رو ببینه؟! چه میدونیم چی میشه! ببین؛ همه دارن از مرگ فرار میکنن. اما مردن که فقط نفس نکشیدن نیست!…
توی کوچه وایستاده بودیم داشتیم رفت و آمد آدمها رو نگاه میکردیم. ابرام یه نخ سیگار روشن میکرد و چشم از ازشون برنمیداشت. اونقدر نگاه میکرد تا از از اون آدمها چیزی جز کوچه نبینه… گفتم باز چی شده ابرام؟! گفت مهم نیست… گفتم چی مهم نیست؟ گفت مهم نیست که اینجا وایستاده باشم، مهم نیست این آخرین منظرهای باشه که میبینم. مهم نیست آخرین سیگارم باشه، مهم نیست زندگی فقط یه بار اتفاق بیافته… گفتم پس چی؟! گفت مثل اینکه بری بیرون هوای تازه بخوری، اما وقتی رفتی تازه بفهمی نفست رو تو جا گذاشتهی… گفت تا وقتی نرفتهی هیچ چیز اهمیت نداره، اما بعد از رفتن همه چیز مهم میشه برات… به همین برکت.
ایضاح
-
در معنی کوچ آمده: “حرکت عدهای از مردم از سرزمینی به سرزمین دیگر”… مثلن از ذهن من به ذهن تو، ابرام.
- خودگوییهای مینیمال من و ابرام رو در صفحهی اینستاگرام (اینجا) و قصههام با ابرام رو به صورت فایلهای صوتی (پادکست) در صفحهی اصلی (اینجا)، کانال تلگرام (اینجا) و اپلیکیشنهای پادگیر میتونین گوش کنین.
- موزیک متن این قسمت با نام La Boheme، اجرای “آیهان چلیک” است.