میگه زمستون خدا هوا سرده دمش گرم. زمستون رو دوست ندارم ابرامـ چرا دمش گرم؟!!!… واسه سقفی که چکه میکنه، کفشی که سوراخه، مادری که اجاقش خاموشه، پدری که خجالت میکشه از دیدن همهی اینها… چرا دمش گرم؟!!! زمستان رو دوست ندارم ابرام. اون آسمونی که میگن سقف خونهی خونه به دوشه، اون ماهی که میگن چراغ آسمون فقراست، اون برفی که میگن لحاف زمینه، اون خورشیدی که میگن گرمکن دل آدمهاست، همهش توی کتابها قشنگه ابرام. این دنیا خیلی زمختتر و پلشتتر از اون چیزهاییه که خیال نازک ادبیات به تصویر کشیده… فهمیدنش سخت نیست، یه شب توی کوچه بخواب ببین دنیا از چه قراره.
یه شب توی کوچه بخواب ببین دنیا از چه قراره ابرام. هر چی به حقیقت نزدیکتر میشی میبینی که خیلی چیزها رو نمیدونی. نه شب شبه، نه روز روز، نه زمستون دمش گرمه، نه دل آدمها، نه حتی اراده و خواست خدا… هر چی به راهی که رفتهی فکر میکنی میبینی فقط منظرههایی که دیدهی قشنگ بوده؛ همون سقف و چراغ و لحاف و اینها… دیگه نه دروغ دروغه، نه حقیقت حقیقته. هر چی به خودت نزدیکتر میشی، میبینی اصلن لازم نبوده دنبال بعضی حقیقتها بری. اصلن لازم نبوده شب رو بیرون بخوابی… همینکه میبینی یکی دیگه بیرون خوابیده و هوا سرده و زمستونه و درد میکشه و درد میکشی و پامیشی و یه کاری واسش میکنی، تو دمت گرمه… به همین برکت.
ایضاح
- خودگوییهای مینیمال من و ابرام رو در صفحهی اینستاگرام (اینجا) و قصههام با ابرام رو به صورت فایلهای صوتی (پادکست) در صفحهی اصلی (اینجا)، کانال تلگرام (اینجا) و اپلیکیشنهای پادگیر میتونین گوش کنین.
- موزیک متن این قسمت با نام لاچین با اجرای امام یار حسنف است، به همراه ترانه “زمستون خدا” با اجرای ایمان فلاح.