چند روز پیشها ابرام وایستاده بود داشت از پشت پنجره کوچه رو نگاه میکرد. خیلی نگاه میکرد… نگران شدم، رفتم پیشش، گفتم چیه، چی شده، یه ساعته پای پنجره ای؟ گفت اونجا، وسط کوچه. یکی وایستاده داره فحش میده. نگاه کردم گفتم من کسی رو نمیبینم ابرام! گفت من خودم الان یه ساعته وایستادهم، نمیبینمش. تو چهطور انتظار داری با یه نگاه ببینیش؟! گفتم پس چی میگی یه نفر وایستاده وسط کوچه؟ دیوونه شدهی؟ گفت صداش… صداش رو میشنوم!
گوشهام تیز شد، یه ذره گوش دادم، گفتم این رو میگی؟ (صدای سخنرانی هیتلر) گفت نه، این فحش نمیده داره واسه خودش فحش میخره! باز گوش دادم گفتم این؟! (صدای فحش دادن یک پیرمرد در مترو) گفت نه بابا! فحش باید کاری کنه که شنونده عین من یه ساعت میخ بشه، بره تو فکر، ببینه که چی شنیده! خوب گوش کن! داره میگه :
هرگز از مرگ نهراسیدهام…
صدای شعرخوانی شاملو:
هرگز از مرگ نهراسیدهام…
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود...
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است…
که مزد گورکن… از آزادی آدمی…افزون باشد
جستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش
با روئی پی افکندن …
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
ایضاح
- خودگوییهای مینیمال من و ابرام رو در صفحهی اینستاگرام (اینجا) و قصههام با ابرام رو به صورت فایلهای صوتی (پادکست) در صفحهی اصلی (اینجا)، کانال تلگرام (اینجا) و اپلیکیشنهای پادگیر میتونین گوش کنین.
- موزیک متن این قسمت با نام “سوت پایان” اثر “کارن همایونفر” است.
- صدای شعرخوانی “از مرگ…” شعر و صدای “احمد شاملو”.