تا حالا شده تابلوی سرِ کوچه رو ببینی اما واسه اینکه مطمئن بشی تا تهش بری که بفهمی ـخودت بفهمیـ که بنبسته ابرام؟!… جنگ هم یه همچین چیزیه؛ میدونیم تهش چیهها، اما دوست داریم بریم ببینیم شاید یه راهکورهای داشت؛ زد و فائق شدم؛ دنیا به کاممون شد!… هر چی فکر میکنم قرار نیست به کاممون بشه. مثل یه نخ سیگار شکسته که هر چی پک میزنی کام نمیده، دنیامون هم کام نمیده به والله. پامون شکسته، قلبمون شکسته، قایقمون شکسته… ما دیگه خسته شدهیم ابرام؛ یه کم تو پارو بزن.
اصلن واسه بعضیها جنگ شده بازی! آخر هفته و بروبچ و پارک ارم و ماشین برقی. میگه مگه ماشین برقی رو نساختهن بزنیم به همدیگه؟… مگه اون آدمک رو با تیر بزنی جایزه نداره؟ فکرش قد بچگیهاش کار میکنه ابرام. فکرش از پارک ارم بیشتر قد نمیده. بهش بگو تو ارم تو چیزی خراب نمیشه، با مردن آدمهایی که باهاشون دنیا رو ساختهیم چه کنیم؟ با گشنگی بچههایی که حقشون نیست چه کنیم؟ با خاکی که واقعیتر از ارم توئه چه کنیم؟
ایضاح
- خودگوییهای مینیمال من و ابرام رو در صفحهی اینستاگرام (اینجا) و قصههام با ابرام رو به صورت فایلهای صوتی (پادکست) در صفحهی اصلی (اینجا)، کانال تلگرام (اینجا) و اپلیکیشنهای پادگیر میتونین گوش کنین.
- موزیک متن این قسمت با نام “حسرت برادر” از آلبوم “نغمههای آذربایجان” اثر “رحمان اسداللهی” است.