روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

ebrambegoo-03

دانلود این قسمت

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

عنوانی بر رفتن، بر غروب و طلوع، و غروب، و طلوع، و…

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد، تازه اون موقع بود که فهمیدم داستانِ کلاغ‌پر از چه قرار بوده ابرام! عین اسکول‌ها می‌نشستیم انگشت‌مون رو می‌ذاشتیم رو زمین، می‌گفت کلاغ، دهن‌مون رو تا پس کله وا می‌کردیم می‌گفتیم “پــــَر”… چه می‌دونستیم قراره یکی‌یکی علایق و خلایق رو پَر بدیم به پای سلایقِ دنیا!… عینِ تیلّه‌بازی‌هاش؛ یه شاه‌پر می‌گرفتیم دست‌مون تا غروب دوپر سه‌پرها رو درو می‌کردیم؛ آخرش از ترس ننه بابامون که نفهمن بچه‌شون مُفت‌بره می‌بخشیدیمشون به این ولدهای خاسر… شاه‌پر رو هم قایم می‌کردیم زیر سنگ؛ پشت شمشادها، تا صبح با وقار و طمأنینه بخوابه…

تو بازی‌مازی‌ها لات و لیلاج، توی زندگی قاق و قیقاج… اما هر چی بود آدم‌های سالمی بودیم ابرام! تا این‌که یه روز، به خاطر یه چیز، پر زدیم‌ـ دیگه برنگشتیم… روز اول که دل من به تمنای تو پر زد، روز آخرمون بود ابرام… به همین برکت.

بخشی از شعر کوچه اثر “فریدون مشیری”:

با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ ــ ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم…»

باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

ایضاح

  • موزیک متن این قسمت اثر “امین هنرمند” است.