دوچرخه

ebrambegoo-02

دانلود این قسمت

دوچرخه

عنوانی بر قصه پر سوز و گداز افکار پوسیده‌ای که دوچرخه‌سواری را حرام می‌پندارانند

دیروز داشتم از کوچه گذرمی‌کردم، دیدم یه راسته‌ش رو نرده کشیده‌ن قرمز نارنجی، زمین رو رنگ کرده‌ن می‌شه رو لا خط‌هاش راه رفت. اومدم از اون‌جاش گذر کنم که ابرام جلوم رو گرفت گفت این‌جا رو واسه دوچرخه سواری کشیده‌ن علم کرده‌ن. گفتم خب حالا دوچرخه‌ها هم برن! مگه متروئه نشه از خط رد شد؟ گفت نه، نمی‌شه. گفتم دست‌کم بذار یه بار پامون رو بذاریم اون‌ور خط! پوکیدیم از حسرت اون‌ور! گفت آخه جریان داره. گفتم جریان چیه؟ گفت نه از اون جریان‌ها. گفتم جریانِ چی؟! گفت جریانش می‌آد رد می‌شه، تو هم که دین و ایمون نداری؛ چشم‌هات می‌ره تا سر بلوار؛ همچین جریانی؛ چشم رو می‌بره. پا نده.

گفتم ابرام تو که این‌جوری نبودی! گفت نبودم. حالا شده‌م. گفتم چرا، چی شد حالا به دوچرخه گیر دادی؟ یه نگاه به پاهاش کرد، یه نگاه به ما کرد، دور و بر رو نگاه کرد گفت؛ حقیقتش از وقتی عرق‌سوز شده‌م، دوچرخه درد داره. طاقت نمی‌آرم کسی جلوم موهاش رو باد بده، من وایستم فقط نگاه‌ش کنم. تو هم نرو جریانش می‌برد‌ت. دلت می‌خواد؛ سوارش می‌شی؛ عرق‌سوز می‌شی.

ابرام قاطی کرده… وا نایستادم به جریان افتادنم رو ببینه؛ گناه داره. اومدم سرکوچه، اما هر چی منتظر نشستم خبری ازجریان نشد که نشد. این‌قدر نشستم پای جریان، روی سیمان، سندل‌بولتم زد بیرون. تا همین حالاش هم دارم درد می‌کشم. آخه چیه جریان ببره عرق‌سوز می‌شی، نبره عشرتت درد می‌گیره… پس چی‌کار کنیم آخه؛ جریان هم حروم می‌شه مگه ؟!!! بابا ما چشم و دل‌مون سیره؛ بذارین برگرده… به همین برکت.

ایضاح

  • موزیک متن این قسمت اثر “امین هنرمند” است.